آرتاکوانا



گوشه ای از دل من، هنوز اینجاست!

اینجا رو بیشتر از تمام بی مرزهایی که برامون ساختن دوست دارم.

توی زمان دبیرستان و کنکور اینجا جایی بود که من با خودم حرف می زدم و هیچ رفیقی، رفیق تر از اینجا برام نبوده.

قلمم رو اینجا رشد دادم و کیف می کردم از اینکه میتونم خودم رو بنویسم.

حالا دانشجوام و دارم وسایلم رو جمع می کنم برای رفتن 

ولی زمانی نیست که حرف از دل ادم بشه و من نگم اینجا چه کرد با دل من.رفیق های اینجا چه کردند با دل من 

این آدمای قشنگ .که خدا تک تکشون رو حفظ کنه :)


یه زمانی فکر میکردم من ادم وصل شدن نیستم ، ادمی نیستم که وابسته بشم و خیلی تحت تاثیر دیگران قرار بگیرم.نمیدونم شاید اصلا اونموقع معنیش هم نمیدونستم ولی الان نیاز دارم یه وقتایی جایی وافرادی و . رو داشته باشم که بهشون چنگ بزنم که بتونم خودمو پیدا کنم 
میگن ادم یه وقتاییی خودش رو عذاب میده خودشو گم میکنه یا درواقع رها میکنه میگه برو برو فرار کن 
ببین چقدر از نبودنت این بدن عذاب میکشه و به این در و اون در میزنه  و توی این مدت باید پناه ببری
به هر چیزی که یه روز برات مهم بوده و وقتی بهش فکر میکنی لبخند میزنی و میگی اونموقع خیلی خوب بود اون جو و اون رفقا خیلی خوب بودن 
از تجربه های بی نهایت دل انگیز اینجا بودنه.

گوشه ای از دل من، هنوز اینجاست!

اینجا رو بیشتر از تمام بی مرزهایی که برامون ساختن دوست دارم.

توی زمان دبیرستان و کنکور اینجا جایی بود که من با خودم حرف می زدم و هیچ رفیقی، رفیق تر از اینجا برام نبوده.

قلمم رو اینجا رشد دادم و کیف می کردم از اینکه میتونم خودم رو بنویسم.

حالا دانشجوام و دارم وسایلم رو جمع می کنم برای رفتن 

ولی زمانی نیست که حرف از دل ادم بشه و من نگم اینجا چه کرد با دل من.رفیق های اینجا چه کردند با دل من 

این آدمای قشنگ .که خدا تک تکشون رو حفظ کنه :)


من تا به امروز 90 درصد مطابم رو با تبلت و بعد ها با گوشی نوشتم و الان که به لب تاب رسیدم واقعیتش نمیدونم چطور باید با این بنویسم یعنی هنوز خیلی باهم راحت نیستیم فکر کنم باید چند بار به قصد نوشتن صفحه بیان رو باز کنم و سفید ببندمش. فکر میکنم امسال بیشتر از هر سال دیگه ای توی حالت هنگ رفتم. یه حالت بی حسی مثل اون ادمی که باید دستت رو جلوی صورتش ت بدی تا به خودش بیاد فکر میکنم از مبهم الملوک بودن وارد رها شده شدم مثل یه قطره ی بارون که نمیدونه باید بباره یا یخ بزنه ! 

احتمالا با تنظیمات قلم و نوشتاری دیوونه میشم چرا اینطوریه؟


گوشه ای از دل من، هنوز اینجاست!

اینجا رو بیشتر از تمام بی مرزهایی که برامون ساختن دوست دارم.

توی زمان دبیرستان و کنکور اینجا جایی بود که من با خودم حرف می زدم و هیچ رفیقی، رفیق تر از اینجا برام نبوده.

قلمم رو اینجا رشد دادم و کیف می کردم از اینکه میتونم خودم رو بنویسم.

حالا دانشجوام و دارم وسایلم رو جمع می کنم برای رفتن 

ولی زمانی نیست که حرف از دل ادم بشه و من نگم اینجا چه کرد با دل من.رفیق های اینجا چه کردند با دل من 

این آدمای قشنگ .که خدا تک تکشون رو حفظ کنه :)


هنوز مبهمم شاید بیشتر از قبل
مثل اینکه توی استخر با میل خودم هی برم توی عمق بشتر و بیشتر و بیشتر تا اونجایی که نفسم کم بیاد، همون لحظه یه حس رهایی هست که فقط به این فکر میکنی که به هوا برسی فقط برای رسیدن به یک چیز تلاش میکنی به هرجایی دست میکشی پاهات رو توی اب ت میدی ک فقط بری بالا
یه وقتایی دلم میخواد ربات باشمواقعا میگم
حداقلش اینه که میدونه داره چیکار میکنه و چی میخواد
یه وقتایی نمیدونم این خودمم یا دارم ادای خودم رو در میارم.
مثل یه معدن چی میمونم ک با اینکه میدونه جایی رو که کلنگ میزنه ریسک داره ممکنه روی سر خودش همه چی اوار شه ولی ادامه میده هی میگه بزار اینم امتحان کنم

#دردانه جانم سرت سلامت باشه

آنقدر در خودم گم شده ام که جایی برای پیدا کردن تو نمی یابم
خودت پیدایم کن!
میدانی نیمه ای از من دیگر مال خودم نیست
فکر میکنم دارم محو می شوم
شاید روزی که برسی از من جز تکه هایی از آهن نمانده باشد
آن زمان می گویم 
کاش محور دنیایم خودم نبودم
شاید در شهر تو چراغ های بیشتر باشد
یا آدم هایی که راه نشانم دهند
من که در خودم حیرانم.

#معنی شعر در عنوان:

 به گنجشکانی که از چشم‎های تو

تا قلب من بال می‌گشایند.

غاده السمان
# چه این اشعار عرباینقدر عمیق اینقدر دلبر آخه



گویند فوران دگر،خاکستری از تو در این جهان جا گذاشته ست

به هند بروم تا شاید میان مرده هایشان گذری از تو بیابم ؟!

به کدام اقیانوس خودم را رها کنم تا شاید در مطلق ترین تاریکی اثری از تو بجوییم؟

به کدام هوا تو را ببویم 

که شاید ذره ای از تو را در اغوش حجیمش جا داده باشد

#مولانا

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها